وسط مخمصه ی سقوط تو میون خاطره های له شده واسه چی از غم و از غصه بگم وقتی که حتی گلایه بیخوده میون این آدمکها مگه هست یه نفر که مرهم زخم منه فقط انگار توی لحظه ها ی من یکی بی حوصله پرسه میزنه تو برام تداعیخاطره ای من میخوام گذشته روپاک کنم من میخوام تمام اون روزارو بسوزونم بکُشم خاک کنم
اون همه خاطره ی بد دارم واسه چی قصه رو تکرار کنم واسه چی گذشته تاریکو بیخودی رو سرم آوار کنم
با روزگاره منِ بدون تو دیگه وقتش شده رو به رو بشم باید این قصه یه جا تموم بشه که یه جور دیگه ای شروع بشم واسه منی که از تو زخمی ام رفتنت باید یه راه چاره شه اونور این همه بغض و دغدغه واسه من تولد دوباره شه